بحث خودی و غیرخودی، از نظر مفهوم و محتوا، دارای سابقه طولانی است؛ در تاریخ اسلام، از بعثت نبیگرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله شروع میشود و در عصر امامان علیهمالسلام به اوج خود میرسد.
خودی بودن، یک فرهنگ است؛ در این فرهنگ، به کسی خودی گفته میشود که لااقل التزام عملی به مبانی خودی بودن داشته باشد. بر اساس جامعه ما، خودی کسی است که عملاً به قوانین اسلام اصیل، ولایت رهبری، مبارزه با دشمنان پایبند بوده و در راستای اهداف کشور و مردم گام بردارد. در آیات و روایات فراوانی چنین مرزبندی میان یاران راستین انبیا و اولیای الهی و آنان که به کتمان حقیقت اصرار میورزیدند، صورت گرفته است. آنان که پیمانها را زیرپا میگذارند و در راستای اهداف خویش از تعالی و رشد مبانی دینی ـ چه در میان جامعه اسلامی و چه در خارج از آن ـ جلوگیری میکنند، غیرخودی به شمار میروند.
خودی بودن تنها در سایه پیروی عملی از ولایت معنا پیدا میکند تا آنجا که دوستی و دشمنی قلبی هم، رنگ خدایی میگیرد و ریشه خودی شدن به شمار میرود.
پیروی از اسلام ناب، تسلیم بودن در برابر حق و حقیقت، صبر و استقامت از عمده صفات خودیهاست؛ و نفاق، مخالفت با اصل نظام اسلامی و دنیاپرستی از ویژگیهای بارز غیرخودیها میباشد.
براساس روایات و آیات الهی، عوامل پایداری و استواری خودیها، وحدت، تداوم فرایند نظارت، مهربانی با یکدیگر و شناخت دوست و دشمن میباشد که با رعایت آنها از نفوذ دشمنان و سوء استفاده آنان جلوگیری میشود.
حقیقت خودی و غیرخودی همزاد جامعه انسانی است؛ زیرا انسان همواره دارای اعتقادهایی است که با برخی از عقاید اصولی دیگران در تضاد کامل قرار میگیرد. تقسیم بندی افراد به خودی و غیرخودی در مسائل مهم حیات اعتقادی، اجتماعی و سیاسی امری ضروری و غیرقابل انکارخواهدبود.
بدیهی است هر کشوری که بخواهد بر پایه استقلال و استکبار ستیزی، حرکت کند، دشمنانی از درون و برون خواهد داشت که نسبت به آن ملت، غیرخودی به حساب میآیند. چنین سخنی به روشنی در جریان انقلاب عدالتخواه ایران اسلامی نمایان و مشهود است؛ نمیتوان چشم بر هم نهاد و چنین تصور کرد که تقسیمی به عنوان خودی و غیرخودی وجود ندارد و هیچ گروه و حزبی در زمره غیرخودیها قرار نمیگیرد.
«اگر بخواهیم ملت را حساب کنیم، نه؛ آحاد ملت همه خودیاند، اما جریانات سیاسی، بله؛ جریانات خودی داریم، جریان غیرخودی هم داریم.»(1)
روشن است عموم مردم، درصدد ارتقا و پیشرفت خویش و کشور خویشند و اگر سخن از خودی و غیرخودی به میان میآید، منظور کسانی هستند که یا به صراحت و آشکار در مقابل اهداف ملت و اسلام ایستادهاند و یا دستخوش فریب دشمنان شده و غیرمستقیم در زمره غیرخودیها درآمدهاند.
«منظور از این تعبیر، عموم مردم نیستند؛ بلکه مخاطب آن، فعالان و تأثیرگذاران در عرصه سیاسی کشور هستند.»(2)
اکنون جا دارد در راستای تبیین قابل اطمینانی از این مرزبندی مقام معظم رهبری، که ریشه در تاریخ دارد، به پژوهش ثمربخشتری در این زمینه بپردازیم. از این رو، پژوهش حاضر درصدد است با تبیین تعریف، تاریخچه، اصول و بنیاد خودیها و غیرخودیها و عوامل سازنده چنین مرزبندی و ریشههای آن، به این سرانجام نایل آید که شناخت دشمنان از دوستان و خودیها از غیرخودیها، دوستداران انقلاب را در راه محافظت از این دستاورد بزرگ یاری دهد.
بیشک نمیتوان گفت هر کس انسان است پس خودی میباشد؛ زیرا چنین تعریفی در عمل با هیچ یک از مکاتب سیاسی و مذهبی حتی لیبرالیسم هماهنگی ندارد؛ چه این که براساس چنین تعریفی موسی و فرعون، پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ابولهب، علی علیهالسلام و معاویه، امام حسین علیهالسلام و یزید و هر قاتل و مقتولی خودی خواهند بود. همچنین نمیتوان به سوی تعریف ملیگرایانه روی آورد که هر ایرانی و شهروند ایرانی خودی به حساب میآید؛ زیرا چه بسا شهروندی در راستای منافع کشور، اهداف و اعتقادات عموم ملت حرکت نکند، بلکه همانند منافقین درصدد از بین بردن مهرههای اصلی فکری و سیاسی برآید و خویش را در جریانهای سیاسی غیرخودی قرار دهد. این نکته پذیرفته است که هر شهروند ایرانی در قانون اساسی، از حقوق خویش برخوردار میباشد، اما تساوی حقوق شهروندی لازمه خودی بودن نیست؛ چه این که ارزش انسانها در دیدگاه اسلام، به انجام اعمال ارزشی و داشتن تفکر دینی بیپیرایه است.
افزون بر این، اطلاق تعریف خودی بر کسی که قانون را پذیرفته است یا هر کس که مسلمان باشد نیز درست نخواهد بود؛ چه این که هر کس در هر کشوری زندگی میکند باید قانون آن کشور را به رسمیت بشناسد، ولی چنین پذیرشی، او را خودی و همراز مسلمانان قرار نمیدهد و آنان که تنها اسم مسلمان را بر خویش نهادهاند نیز نمیتوانند به صرف چنین ادعایی در زمره خودیها جای گیرند. تاریخ اسلام نشانگر این واقعیت است که بیشترین ضربه را به اسلام کسانی وارد کردهاند که خود را مسلمان مینامیدند، اما از حقیقت و ناب بودن اسلام خویش بیخبر بودند حتی همه آنان که دست به قتل امامان معصوم علیهمالسلام زدند و یا منافقینی که در مقابل انقلاب ایستادند جملگی «لا اله الا الله» را بر زبان جاری میکردند، اما بزرگترین ضربه را بر پیکر دین و انقلاب وارد ساختند.
بنابراین، اگر بخواهیم تعریفی جامع براساس واقعیتهای اجتماع خویش ارائه کنیم باید بگوییم: خودی کسی است که به اندیشههای رهبری و مبارزه با دشمنان انقلاب التزام عملی داشته باشد و در راستای اهداف انقلاب و ملت حرکت نماید.
در نتیجه بر اساس آنچه گذشت خودی بودن ملتها یک اصطلاح اجتماعی ـ سیاسی است. خودی بودن، یک فرهنگ است و خودی را کسی معرفی میکند که التزام عملی به مبانی خودی بودن داشته باشد، پس حقیقت خودی بودن بر پذیرش عملی استوار است.
در قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم علیهمالسلام ، واژههایی به کار رفته است که معنای خودی و غیرخودی از آنها استفاده میشود؛ کلماتی همچون «مَعَهُ» و «معی» خودی بودن و اصطلاحاتی چون «دونکم»، غیرخودی و با ما نبودن را میرساند که ما در این زمینه به برخی از آیات و روایات نگاهی گذرا خواهیم داشت. خداوند متعال در سخن وحی، امت حضرت هود را به دو دسته تقسیم میکند و میفرماید:
ما هود و کسانی را که با او بودند، به واسطه رحمت خویش نجات دادیم و آنان را که آیات ما را انکار کردند و ایمان نداشتند به هلاکت رسانیدیم.(1)
و باز در آیه دیگری چنین تقسیمبندی ای درباره قوم هود بیان شده است و درباره قوم موسی میفرماید:
«وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآْخَرِینَ»(2)
یعنی: موسی و همه همراهانش را نجات دادیم، سپس دیگران را غرق کردیم.
این معنا درباره قوم نوح نیز بیان شده است که خداوند میفرماید:
«فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ»(3)
یعنی: سپس او (نوح) و کسانی را که با او بودند، در کشتی که پر (از انسان و حیوانات) بود، نجات دادیم و باقی را در آب غرق کردیم.
این معنا را به گونهای گویاتر درباره قوم ابراهیم علیهالسلام مییابیم، آنجا که میفرماید:
ابراهیم و آنان که با او بودند الگویی خوب برای شمایند، آنها به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم؛ به شما کفر ورزیدیم و بین ما و شما عداوت و دشمنی برای همیشه آشکار است...(4)
همانگونه که مشاهده میکنید در همه این آیات، در یک تقسیمبندی از برخی مردمان به عنوان خودی و یاوران راستین پیامبران پیشین یاد میشود و از آنان که از ایمان به خدا و رسولانش سرباز زدند و در صدد براندازی اقتدار مسلمانان بر میآیند، به عنوان غیرخودی یاد میشود و دوری و دشمنی با آنان را فضیلت به شمار میآورد.
این گزاره که درباره امت پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله با واژه «معه» همراه با «رحماء بینهم» و «اشداء علی الکفار» آمده است و میفرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(5)
محمد فرستاده خدا و کسانی که با او هستند با کافران سخت دل و با یکدیگر بسیارمشفقومهربانند.
تقسیمبندی خودی و غیرخودی را به گونهای روشن و زیبا، تبلور میبخشد و نتیجه آن را رحمت و مهربانی در میان خودیها و شدت و سختدلی با غیرخودیها معرفی میکند. که بیشک این کنار کسانی هستند که قصد مقابله و جنگ با مسلمانان را در سر میپرورانند، نه اهل کتاب که قانون کشور اسلامی را پذیرفتهاند و با التزام عملی در سایه قانون سرزمین اسلام به زندگی خویش ادامه میدهند.
با ژرفنگری در سخن پیشوایان معصوم علیهمالسلام ، سیره و روش آنها، به روشنی تقسیمبندی انسانها به خودی و غیرخودی را مییابیم. در عصر حضور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مرزبندی خودی و غیرخودی همانند زمان پیامبران دیگر به جدیترین شکل مطرح بود. خودیها همان پیامبر و یارانش بودند و غیرخودیها سران مشرکین، پیروان و دوستان آنها به حساب میآمدند؛ چنین تقابلی در سخنان پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در مقابل ابوسفیان، تجلی ویژهای مییابد؛ ابوسفیان گفت: «لنا عزّی و لاعزّی لکم.» یعنی: ما بت عزی داریم و شما ندارید؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جواب وی فرمود: «الله مَولانا و لامولی لکم.»(1) یعنی: خداوند مولای ماست و مولایی برای شما نیست.
افزون بر این، حتی پس از مکه و اسلام ظاهری کسانی چون ابوسفیان، غیرخودیها در جامعه اسلامی وجود داشتهاند و آنان که بعدها نفاقشان ظاهر گشت و ظاهری بودن و مصلحتاندیشی بودن اسلامشان برملا شد، همه از گروههای غیرخودی بودند که ضربههایی به جامعه اسلامی وارد ساختند. اگر سیری همراه با تأمل در سخن پیشوایان معصوم نماییم به روشنی میبینیم که چنین مرزبندی با واژههایی مثل «دوستان خدا» و در مقابل «دشمنان خدا» و یا کلماتی مثل «معکم» و «لامعکم» و... صورت پذیرفته است. به علت بروز اختلافات در جامعه اسلامی بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و آغاز فتنههای نهفته در سینه منافقین، سخنان علی علیهالسلام را در نهج البلاغه و غیر آن، حاوی چنین مرزبندی و ارائه راه شناخت خودی از غیرخودی مییابیم؛ افرادی که اسلام را دستاویز اهداف پلید خویش گردانیدند، اما خلق و خوی جاهلیت و تعصبهای فرقهای را از منظر خود دور نمیساختند و در برابر هتک حرمتهای الهی و از بین رفتن ارزشهای الهی خشمناک نمیشدند و سکوت اختیار میکردند ـ در حالی که در برابر کوچکترین تهدید و ضربه به منافع حزبی و گروهی خود، فریاد میزدند ـ مورد خطاب حضرت علی علیهالسلام قرار میگیرند:
شما پیمانهای الهی را شکسته میبینید، ولی خشمناک نمیگردید، در حالی که در مقابل پیمانشکنی نسبت به پدران خود سکوت نمیکنید، احکام خدا بر شما وارد میشد (از شما میپرسیدند) و از شما صادر میگشت (شما پاسخ میگفتید) و به شما رجوع و بازگشت مینمود (در مرافعه قضاوت میکردید)، پس مقام و منزلت خود را به ستمگران (معاویه و پیروانش) واگذارده و زمام کارهایتان را به دست ایشان سپردید و در احکام الهی به آنها تسلیم شده و از آنان پیروی کردید، در حالی که ایشان (در تکالیف شرعیه) به شبهات و آرای باطل عمل میکنند و در پی شهوات و خواهشهای نفسانی میروند.(1)
همچنین امام علی علیهالسلام در خطبه 86 به تفصیل به نشانههای دوستان خدا (خودیها) و در مقابل به مشخصات دشمنان خدا (غیرخودیها) میپردازد و در خطبه 87، صفات آنها را بیان میفرماید و درخطبه 105، خودیهایی را که رعایت مرز با غیرخودیها را نمیکنند، مورد خطاب قرار میدهد و در خطبه 107، یاوران خود را که به صفتهای (غیرخودیها) آلوده شدهاند ملامت و سرزنش میکند و چنین صفتی را دردی بیدرمان میداند. آن هنگام که ابوذر غفاری را بدرقه میکند او را به دلیل تلاش براینمایاندن مرز خود با غیرخودیها ستایش میکند و او را به رحمت و یاری خداوند امیدوار میسازد. در سایر خطبهها، نامهها و حکمتهای نهج البلاغه بر این مرزبندی اشاره شده است؛ از نمونههای بارز، این سخن حضرت است:
دوست پیامبر خدا، حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله کسی است که اطاعت پروردگار کند؛ هرچند که با آن حضرت نسبت فامیلی نداشته باشد و دشمن آن حضرت، کسی است که معصیت خداوند را انجام دهد؛ اگرچه نسبت فامیلی نزدیکی با آن حضرت داشته باشد.(2)
در حکمتی دیگر، تراز شناخت مرز میان خودی و غیرخودی را به تصویر میکشد که جبههگیری افراد، معیار و ملاک خودی بودن یا نبودن نیست، بلکه میزان شناخت خدایی بودن یا شیطانی بودن انسانها را، ترازوی حق و حقیقت میداند و آنگاه که نفاق و دو رویی آنان در مرحله عمل ظهور مییابد، حقیقت باطنی آنها نمایان میشود تا بیتردید در زمره غیرخودیها قرار گیرند. وقتی که حارث در جنگ جمل دچار تردید میشود و تشکیک خود را به عرض امام علیهالسلام میرساند، آن حضرت مبنای خودی بودن را برایش بیان میکند:
ای حارث کوتاه بینانه نظر کردی نه در سطح عالی و ژرف، از این رو سرگردان شدی؛ تو حق را نشناختی، تا آن را که در محور حق میچرخد بشناسی، و باطل را نیز نشناختی تا آن کسی را که در پی آن میرود بشناسی.(3)
نکته دیگری که در فرمایشات امامان معصوم علیهمالسلام به چشم میخورد این است که مرز اصلی خودی و غیرخودی، ولایت مداری حقیقی افراد است. از این رو، آنان که هیچ گاه از ولایت جدا نشدند خودی هستند و در مقابل، همه حکومتهای زمان ائمه علیهمالسلام و یاوران ستمگر آنان که هیچ گاه از ستم خویش دست برنداشته و به سوی حقیقت و راه درست قدم ننهادند، غیرخودیها را تشکیل میدهند؛ به گونهای که امروز فقیهان حدیثشناس بسیاری از روایات امامان علیهمالسلام را تقیهای میدانند، چون آنها ناگزیر به تقیه و پنهان اعتقاد واقعی در مقابل غیرخودیها بودند.
در عصر حضور، خودیها کسانی بودند که امامت، ولایت، عصمت و حقانیت ائمه علیهمالسلام را از صمیم قلب باور داشتند و اطاعت عملی و قلبی از ایشان را واجب میدانستند و تنها مسیر حرکت زندگی را، مسیر ترسیم شده از سوی خاندان عصمت میدانستند و از دشمنان (غیرخودیها) بیزاری میجستند.
امامان علیهمالسلام به پیروان خود میآموزند، کسانی که از ائمه علیهمالسلام جلوتر بیافتند و نیز کسانی که از آنها عقبتر بمانند غیرخودی و گمراه هستند و تنها آنان که همراه و همگام با رهبران الهی خویش حرکت کنند رستگارند.(1) آنان که با دوستان عصمت دوستند و با دشمنان این خاندان دشمن و در جنگند، خودی هستند؛(2) با ایشان بودن در همه مراحل زندگی و دوری کردن از غیر ایشان (غیرخودیها) ارزش به حساب آمده است(3) و مرزبندی کامل میان دوستان حقیقی و دشمنان واقعی صورت پذیرفته است؛ بلکه کمی فراتر از این، در سخن عصمت یافتهگان از سوی خدا، اسلام حقیقی نزد کسانی است که با ایشان حرکت نمایند و ولایت آنان را پذیرفته باشند. امام سجاد علیهالسلام میفرمایند:
«مَنْ رَغب عنّا لیس مِنّا و مَنْ لم یکنْ مَعَنا فلیس من الاسلام فی شیء.»(4)
یعنی: کسی که از ما روی گرداند، از ما نیست؛ و آن که با ما نباشد بهرهای از اسلام ندارد.
واژه «لیس منّا» معنایی جز این ندارد که چنین افرادی غیرخودی بوده و در حقیقت، اسلام واقعی در جان و روح ایشان نفوذ نکرده است.
آنچه تاکنون از آیات الهی و روایات یادآور شدیم، نشانگر این سخن است که راه رسیدن به اهداف عالی دینی جز به حرکت در مسیر خودیها میسّر نمیشود، و به روشنی بیان میکنند که چنین مرزبندی در همه زمانها وجود داشته و خواهد داشت. البته این برداشت بدین معنا نیست که افرادی از اهل سنت و اهل کتاب که قانون کشور اسلامی را پذیرفتهاند و در راستای اهداف کشور حرکت میکنند، غیرخودی هستند. بلکه این افراد جزو عموم مردمی هستند که اصول قانون اساسی را قبول دارند و عملاً به آن پایبند هستند.
وقتی با گامهای اندیشه به عمق منابع دینی، قدم بگذاریم، دو اصل مهم «تولی و تبرا» و به عبارت دیگر «حبّ و بغض» را به عنوان ریشه و زیربنای فکری و اندیشه شیعه خواهیم یافت. این دو ویژگی سبب شکلگیری صحیح ایمان در جان و روح مؤمن میگردند و فقدان آنها سبب میشود وجود انسان از دین و ایمان تهی شود؛ در حقیقت پایهریزی مرزبندی خودی و غیرخودی نیز در این دو صفت نهفته است؛ با مراجعه به قرآن و روایات این سخن را به روشنی هرچه تمامتر مییابیم؛ خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به اهل ایمان میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ ...»(1)
یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید از غیرخودی، کسی را به عنوان دوست انتخاب نکنید که آنان از هیچ گونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند؛ آنها دوست دارند شما همواره در رنج و زحمت باشید...
در این اندیشه تنها کسانی غیر خودی به حساب آمدهاند که در صدد گمراه کردن و کارشکنی در نظام اعتقادی و قوانین مسلمانان بر میآیند.
و در آیهای دیگر میفرماید:
هرگز کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت آوردهاند را نمییابی که با آنانی که دشمنی با خدا و رسول میکنند، دوستی برقرار نمایند؛ اگرچه این دشمنان پدران یا فرزندان و خویشاوندان آنان باشند.(2)
در این آیات و دیگر آیات(3)، خداوند متعال امت اسلام را به رعایت مرزبندی میان خودیها و غیرخودیها فرا میخواند و این وصف را ویژه مؤمنان حقیقی معرفی میکند و تا آنجا پیش میرود که امکان وجود غیرخودی در عشیره و فامیل را مطرح میکند و دوری از همه غیرخودیها را اگر چه نزدیکترین افراد به انسان باشند، لازم و ضروری میشمرد. آنان که جز بدی و رنج برای مسلمانان نمیخواهند، آنان که در عقیده و اعتقاد با ایمان و اهل ایمان در تضادند و آنان که در مقابل جامعه اسلامی دست به توطئه و خیانت میزنند، به فرمان قرآن نباید مورد علاقه و توجه مؤمنان قرار گیرند و دوری از آنان و افکارشان بر همگان لازم است.
در احادیث معصومین علیهمالسلام نیز تأکید فراوانی بر اهمیت و جایگاه «دوستی در راه خدا» و «دشمنی در راه خدا» شده است، تا آنجا که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله آن را محکمترین دستگیره ایمان معرفی میکند و زیربنایی بودن آن را نسبت به دیگر فرامین دین گوشزد مینماید(1) و آن را با فضیلتترین، بهترین اعمال و واجب میداند.(2)
عقل انسان او را به دفع ضرر احتمالی دعوت میکند، از سوی دیگر هر عقل سالمی حق را از باطل، صالح را از ناصالح و سره را از ناسره جدا میبیند و مرزبندی میان کسانی که دارای عقیدهای راسخ و استوارند و کسانی که درصدد تضعیف اعتقادات آنان بر میآیند، میپردازد و شناخت دشمنان و غیرخودیها را ضروری میبیند و پیامد غفلت از آنان را جبرانناپذیر مییابد.
به طور طبیعی فطرت بین انسان و کسی که با او اختلاف عمده عقیدتی و عملی دارد، مرز ایجاد میکند و او را نامحرم و بیگانه معرفی مینماید، بیشک اختلافهای کوچک از دیدگاه عقل و فطرت نادیده گرفته میشود؛ اما اختلاف در اصول و مبانی زیربنایی فکری و عقیدتی سبب میشود عقل و فطرت نسبت به چنین کسی احساس بیگانگی و ناامنی نماید.
براساس آنچه تاکنون بیان شد، آیات و روایات فراوانی در تبیین خودی و غیرخودی و ویژگیهای آنان ـ با توجه به جامعه اسلامی ـ پرداختهاند و آن را در سایه «حب و بغض»، پیروی از ولایت و مبانی اصیل جامعه، مرزبندی کردهاند و کسانی را غیرخودی مینامند که در عمل با اهداف اصیل جامعه اسلامی در جنگ هستند. بنابراین، وجود افراد خودی و غیرخودی در جامعه امری اجتنابناپذیر است و شناخت غیرخودیها برای مصلحت جامعه ضروری است.
پایبندی به قانون اسلام ناب یکی از ویژگیهای بارز خودیهاست؛ به گونهای که در فرهنگ اسلامی بدون آن، خودی مفهومی ندارد. بنابراین، اسلام تحریف شده و یا تفسیر شده توسط غیر متخصص علوم دینی نمیتواند این اصل مهم را تأمین کند؛ در نتیجه اگر در پذیرش قانون اسلام به صورت مجموعی تأملی وجود داشته باشد و برخی از دستورات آن به دلیل تنافی با خواستههای نفسانی و شهوانی کنار گذاشته شود، چنین قانونی برنامه سعادت کامل انسانی را در بر نخواهد داشت و چنین کسانی به ساحل سعادت نمیرسند.
قرآن کریم در سوره فصلت پس از بیان نشانههای پروردگار، سخن از تهدید کسانی به میان میآورد که نشانههای توحیدی را تحریف میکنند و به اغفال و گمراه ساختن مردم میپردازند و میفرماید:
کسانی که آیات ما را تحریف میکنند بر ما پوشیده نخواهند بود؛ آیا کسی که در آتش افکنده میشود بهتر است یا کسی که در نهایت أمن و امان در قیامت به عرصه محشر میآید؟ هرچه میخواهید انجام دهید، او به آنچه انجام میدهید بیناست.(1)
ایجاد وسوسه در دلایل توحید، معاد و دین خدا همان ارائه دادن قرائت جدید از دین است؛ آنان که از درون گرایش به مکتبهای مادی و الحادی جهان امروز دارند، برآنند تا دین را نیز براساس خواسته و عقاید از پیش تعیین شده خویش و گروه خود تفسیر و تبیین نمایند.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «انما الدین واحدٌ.»(2) یعنی: به راستی که دین یکی است.
دین و صراط مستقیم یکی است و تنها اسلام بیپیرایه از تحریفها میتواند در دنیای سراسر آلودگی امروز اعلام موجودیت حقیقی داشته باشد. کسانی که به قرائت اهل بیت رسول الله صلیاللهعلیهوآله ایمان دارند و به آن جامه عمل میپوشند، خودیهایی هستند که به حقیقت یکی بودن دین الهی دست یافتهاند و براساس سخن امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود: «لا رأی فی الدین.»(3) رأیی در دین نخواهد بود؛ از تفسیر به رأی دین پرهیز مینمایند و تنها به یک تفسیر از دین خدا گوش فرا میدهند و آن تفسیر اولیای دین از برنامه زندگی انسان و رابطه آن با خدا و همه زمینههای فردی و اجتماعی است.
اسلام با قرائتهای مختلف که سبب رنگارنگ شدن در دین میباشند به شدت مخالف است و از آن نهی میکند؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام در این باره میفرمایند:
«ایاکم و التّلوّن فی دین الله.»(4) یعنی: از رنگارنگ شدن در دین خدا بپرهیزید.
ترسیم تحریف ناپذیری اسلام و دین ناب در سخن حضرت امام خمینی قدسسره به گونهای است که ما را از توضیح بیشتر بینیاز میسازد:
«اسلام را آن طوری که هست، آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، آن طوری که در روایات و قرآن ما هست، آن طور به مردم ارائه بدهیم و به دنیا ارائه بدهیم.(1) اسلام را آن طوری که در صدر اسلام بوده پیاده کنیم.(2) ما موظفیم که اسلام به همان طوری که آمده است و به دست ما رسیده است، تحویل دهیم به نسل آینده.»(3)
بنابراین اگر چه خودیها، در خودی بودن دارای درجات و اوج و فرودهایی هستند ولی غیرخودی به عنوان یک واژه سیاسی به کسانی گفته میشود که در براندازی اعتقادی و نظامی مسلمانان، قدم بر میدارند. چه این که اقلیتهای مذهبی که اصول قانون اساسی کشور اسلامی را پذیرفتهاند و مالیات میپردازند خودی نامیده میشوند و حقوق شهروندی آنان در سایه قانون اسلامی محفوظ بوده و خواهد بود.
بیشک ایمان انسانها دارای مراتب مختلفی است؛ به همان میزان که فرد در جهت علم و عمل و تسلیم بودن در مقابل حق کوشاتر باشد، از درجات ایمانی بالاتری برخوردار است. یکی از ویژگیهای مؤمن (خودی) تسلیم بودن وی در برابر حق میباشد؛ زیرا بینش او مبتنی بر عدم خطا و اشتباه در سخن خداوند و رسولانش میباشد. از این رو، مطلق نبودن در مقابل این فرامین را که حق مطلق است، چیزی جز گمراهی نمیداند.
براساس چنین حقیقتی در سراسر قرآن، آیات فراوانی دیده میشود که به این مسأله اشاره میکند و گاه میگوید: پیروان واقعی انبیا کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسولش میگویند شنیدیم و اطاعت کردیم.(4) و گاه تسلیم بودن در برابر خدا و رسول را روح ایمان و اسلام برمیشمرد و میفرماید:
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُوءْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لایَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(5)
یعنی: سوگند به پروردگارت آنها به حقیقت ایمان نمیرسند تا زمانی که تو را در اختلافاتشان حاکم قرار دهند و سپس در دل خود از داوری تو کوچکترین ناراحتی نداشته باشند و کاملاً تسلیم شوند.
افزون بر این، در احادیث فراوانی نیز به جایگاه صفت تسلیم برای ایمان و مؤمن تأکید شده است؛ از امام صادق علیهالسلام پرسیدند به کدامین صفت، مؤمن را از غیر مؤمن میتوان شناخت؟ آن حضرت فرمودند: به این که تسلیم در برابر خداوند متعال باشد.(1)
وقتی مؤمنان، تنها تسلیم فرمان حق بودند و از کسی جز او هراسی به دل راه ندادند، «فلا تخشوهم و اخشونی(2)» را در درون خویش پیاده کردند، هرگز شکست نخواهند خورد و همیشه پیامد این ویژگی، ایستادگی در مقابل ظلم و غیرحق است.
اما مسلمان نماهایی (غیرخودیهای در لباس خودی) برخلاف چنین دستورالعملی حرکت میکنند؛ گاه از شرق میترسند و گاه از قدرت غرب به هراس میافتند و گاه خویش را در گرداب نفاق داخلی گرفتار مینمایند.
بنابراین، یکی از ویژگیهای مهم خودیها این است که در مقابل قانون کشور و رهبر حق تسلیم و فرمانبرند و همیشه در پی اجرای حق، عدالت و پیاده شدن حق در گستره جهان و جامعه خویشند.
کاملترین دستور و برنامه زندگی مؤمنان (خودیها)، صبر و استقامت است؛ قرآن یکی از اوصاف ویژه مؤمنان را چنین معرفی میکند:
«الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(3)
یعنی: آنها کسانی هستند که در برابر مشکلات، صبر و استقامت میکنند و بر پروردگارشان توکل مینمایند.
آنگاه که مسلمانان صدر اسلام در تنگنا قرار گرفتند و ترس بر آنان غالب شد، یا در آن هنگام که در جنگ احد شکست خوردند و مورد سرزنش ملامتگران قرار گرفتند، که چرا خود را به کشتن میدهید؛ اگر محمد صلیاللهعلیهوآله پیامبر بود خداوند یاوران او را گرفتار اسارت و قتل نمیکرد، این آیه نازل شد(4):
آیا گمان کردهاید داخل بهشت میشوید، بیآنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟ همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است.(1)
این آیه سنت همیشگی خداوند را بیان میکند که در همه اقوام پیشین جاری بوده است و به مؤمنان در همه زمانها هشدار میدهد که برای پیروزی، موفقیت و رسیدن به مواهب الهی، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکاری کنند. در حقیقت مشکلات آزمونی است که خودیها را پرورش میدهد و صاحبان ایمان راستین را از متظاهران به ایمان، آشکار میسازد. بنابراین، یکی از ویژگیهای مؤمنان حقیقی و آنان که پایبندی عملی خویش را به قانون اساسی اثبات کردهاند، استقامت و صبر ایشان در مقابل مشکلات است.
شناخت خودی و غیرخودی، برای منطبق ساختن خود بر معیارها، اصول، اهداف و حرکتهای خودی لازم و ضروری است؛ از سوی دیگر شناخت خودی و غیرخودی براساس ویژگیهایی که سبب به وجود آمدن این فرهنگ میشود و شناخت غیرخودیهایی که به لباس و ظاهر خودی، جلوه میکنند، میتواند سبب مصون بودن جامعه از خطر انحرافی پنهان گردد. از این رو، به برخی از ویژگیها و شاخصهای مرزبندی خودی و غیرخودی اشاره میکنیم؛ زیرا غیرخودیهای آشکار، نیازی به معرفی ندارند؛ چه این که آنان آشکارا با اهداف اصیل جامعه مبارزه میکنند.
واژه «نفاق» دارای معنای وسیعی است که هرگونه دوگانگی ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل میشود و در برخی از احادیث نیز به این معنا مورد استفاده قرار گرفته است؛(2) ولی به معنای خاصش، صفت افراد بیایمانی است که به ظاهر در صف مسلمانانند اما در باطن دل در گرو کفر و بیگانه دارند.
یکی از ویژگیهای غیرخودی، نفاقی است که به معنای ویژه آن، در دل ایشان وجود دارد؛ حضرت علی علیهالسلام درباره آن میفرماید:
«ای بندگان خدا، شما را از منافقان برحذر میدارم؛ زیرا آنها گمراه و گمراه کنندهاند... به رنگهای گوناگونی در میآیند، از ترفندهای گوناگون استفاده میکنند، از هر وسیلهای برای فریفتن و در هم شکستن شما بهره میگیرند...»(3)
بروز نفاق در یک اجتماع معلول یکی از این دو چیز است: نخست پیروزی و قدرت آیین انقلابی موجود و تسلط آن بر اجتماع و دیگری ضعف روحیه، فقدان شخصیت و شهامت کافی برای رویارویی با حوادث سخت است(1). هدف منافق نفوذ در صفوف خودیها و کارشکنی در پیشروی اهداف اصیل یک انقلاب میباشد. آیات قرآن و احادیث، صفات و ویژگیهای منافق را به گونهای گویا و روشن ترسیم کردهاند تا مسلمانان بتوانند با توجه به دوگانگی شخصیت و تضاد برون و درون که سبب گوناگونی در عمل، رفتار و گفتار فردی و اجتماعی آنها دارد، به خوبی آنان را بشناسند و از خطرات و پیامدهای نفاق در جامعه خویش برحذر باشند.
یکی از ویژگیهای غیرخودی این است که تحت عناوین مختلف در غالبهای زیبا، تلاش میکند تا با زیر سؤال بردن اصل و شالوده نظام اسلامی زمینه را برای تغییر نظام به صورت دلخواه خود فراهم نماید.
کسی که حاکمیت نظام اسلامی و جریان دستورات دینی را بر نمیتابد و با آن مخالفت مینماید، دشمن و غیرخودی است؛ مقام معظم رهبری در این زمینه میفرماید:
«دشمن کیست؟ هر کس که با حاکمیت نظام مستقل مردمی ـ دینی مخالف است، دشمن است؛ طمعورزان، غارتگران، سودجویان، زراندوزان، زورگویان، وابستگان، مایلین به فساد و کسانی که از حاکمیت فرهنگی ـ دینی زیان شخصی میبینند، دشمنند.»(2)
همچنین آنان که از اساس، اعتقادی به ارزشهای اصیل دینی ندارند، درصدد خردهگیری کلان و کوچک به اسلام، قرآن، پیشوایان و رهبران الهی آن بر میآیند و گاه برای رسیدن به هدف خویش دم از تحوّل میزنند؛ مقام معظم رهبری در این باره فرمودهاند:
«اگر کسانی بیایند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها دم از تحول بزنند، معلوم است که تحول مورد نظر آنها چیست؛ تحول مورد نظر آنها یعنی، تحول نظام اسلامی به نظام غیراسلامی؛ تحول مورد نظر آنها یعنی، حذف نام اسلام، حذف حقیقت اسلام و حذف فقه اسلامی.»(3)
مخالفت با اصل اسلام و اجرای احکام الهی مرز روشنی برای شناخت غیرخودیها است؛ حضرت علی علیهالسلام خطاب به جفاکارانی چون اصحاب جمل، صفین و نهروان، که به ظاهر تمامی آنان ادعای اسلام میکردند، دلیل برخورد خود با آنان و جدا شدن آنها از صف خودیها و قرار گرفتن در دسته غیرخودیها و غریبهها را این گونه بیان میفرمایند:
«آگاه باشید، شما که پیوندتان را با اسلام قطع کردید [چرا که اساس اسلام ولایت و اجرای احکام الهی است و آنان از این اساس بریده بودند.] و حدود آن را تعطیل کردید و احکامش را از کار انداختید، بدانید که خداوند تبارک و تعالی جنگ با ستمگران و پیمان شکنان و فساد کنندگان در زمین را به من امر فرموده است.»(1)
بنابراین، غیرخودی کسی است که دلش برای اسلام نمیتپد، بلکه به دنبال اهداف خویش میباشد، یا اسلام را قبول ندارد یا برخی از دستورات و پیامهای آن را میپذیرد و برخی دیگر را که با سلیقه و روش او سازگار نیست رد میکند و خود را پایبند عملی ارزشها نمیداند؛ این نکته در سخن رهبر معظم انقلاب چنین آمده است:
«غیر خودی کیست؟ غیرخودی کسی است که دستوراتش را از بیگانه میگیرد؛ دلش برای بیگانه میتپد.»(2)
دل بستگی به دنیا و هدف قرار دادن آن، خطر عظیمی است که حقیقت آدمی را تباه میسازد؛ دین انسان را به نابودی میکشاند و سبب آلودگیهای فراوان میگردد. به فرموده مولای سخن حضرت علی علیهالسلام دنیازدگی، عقل و جان انسان را تیره میسازد، باورهای وی را تغییر میدهد، او را از دیدن حقیقت، باز میدارد و انسانهای آزاده را برده و خوار میکند.(3)
ممکن نیست عاشقان دنیا، بر سر دو راهی «وصول به متاع این جهان و تحصیل رضایت حق» دومی را مقدم بدارند، بلکه آنان به سبب دوستی دنیا و مظاهر آن، در غفلت فرو رفته و از یاد خداوند غافلند:
«فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا»(4)
یعنی: پس ای پیامبر! از کسانی که از یاد ما غافلند و جز زندگی دنیوی هدفی ندارند، دوری کن.
چه بسیار افرادی که در زمان حضور رسول الله صلیاللهعلیهوآله از یاوران آن حضرت به حساب میآمدند، اما پس از رحلت آن پیامبر بزرگ صلیاللهعلیهوآله به خاطر دنیاگرایی و به دست آوردن موقعیتهای بهتر، به مخالفت با علی علیهالسلام پرداختند(1)؛ تا آنجا که کسانی مثل طلحه و زبیر که در زمره خودیها بودند، راه راست ولایت را به دنیای موقت فروختند و در لشکر غیرخودیها جای گرفتند.
در بررسی و تحقیق در زمینه قیام عاشورا، نیز این نکته را به وضوح مییابیم که کشتن پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ریشه در دنیاپرستی مردمانی داشت که خویش را مسلمان مینامیدند؛ آنان وقتی بر سر دو راهی متاع دنیا و آخرت قرار میگیرند از حقیقت دین دست بر میدارند و به ظاهر آن بسنده میکنند. امام حسین علیهالسلام بارها با خطبهها و سخنانش مردم را از دنیاپرستی برحذر داشت و آنان را از شرکت در قتلش به خاطر «حطام دنیا» پرهیز داد:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون.»(2)
یعنی: مردم بندگان دنیایند، و دین، تنها بر زبانشان جاری است؛ هنگامی که زندگیشان سرشار است، دین گرایند و برگرد آن میچرخند، ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار میگیرند، دینداران واقعی اندک میگردند.
غیرخودی، همیشه به مصالح و مطامع خویش میاندیشد و برای از دست ندادن موقعیت اجتماعی، ریاست، رفاه، آسایش، مال، ثروت و زندگی آسوده، از همراهی با اولیای دین و رهبران الهی امتناع میورزد و به نوعی به محافظه کاری روی میآورد و سرانجام راه باطل را برحق ترجیح میدهد.
خوب است یک بار دیگر جملهای رسا و گویا از امام علی علیهالسلام را بخوانیم: کسانی که خود و مطامع گروهی خویش را حجّت و دلیل و پیشوای خویش قرار میدهند و به راهی که پیامبر خدا و جانشینان وی گشودهاند قدم نمیگذارند، پایان کارشان، رو در روی امام و رهبر حق ایستادن است؛ یعنی، از جرگه حق (خودی) خارج و در گروه باطل (غیرخودی) درخواهند آمد.(3)
بیتردید اهل ایمان دارای فرهنگ و مواضعی هستند که اگر تضعیف شود، آنان را در کام دشمن فرو خواهد برد؛ اگر بخواهند در تاریخ بمانند و با تهاجمهای مختلف دشمن نابود نشوند باید از هر جهت در صدد تقویت مواضع فکری، عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود برآیند. در اینجا به پارهای از عوامل مؤثر در پایداری خودیها اشاره میکنیم.
وحدت خودیها برای باقی ماندن در عرصه جهان امروز امری اجتنابناپذیر است؛ آنان هیچ راهی جز حرکت از معبر وحدت ندارند، که اگر چنین نباشند و بر انسجام خود تکیه ننمایند، روزی شکست خواهند خورد و تکرار فاجعه اندلس را با همه وجود خواهند چشید. قرآن کریم از اهل ایمان میخواهد که یک محور اصیل و مهم؛ یعنی «خداوند» را مورد توجه قرار دهند و از تفرقه و جدایی بپرهیزند:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(1)
یعنی: به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید.
این آیه آنگاه نازل شد که قبیله اوس و خزرج در شرف جنگ و خونریزی قرار گرفته بودند؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به سوی آنان رفت و با موعظههای خود آتش جنگ را خاموش ساخت و آنان را از توطئهای که توسط یهود طراحی شده بود با خبر کرد.(2)
همانگونه که رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام قدسسره فرمودهاند تفرقه و اختلاف پیامد صفاتی همانند ضعف ایمان،(3) دوستی دنیا،(4) خودخواهی(5) و جاهطلبی میباشد و روشنترین تصویر از اختلاف و تفرقه مؤمنین، در سخنان امیر سخن حضرت علی علیهالسلام چنین آمده است:
پس به پایان کار آنان هم بنگرید. آن هنگام که پراکندگی و تفرقه در بین آنها افتاد و الفت آنها درهم ریخت و اختلاف کلمه پیدا کردند و دلها از یکدیگر جدا شد و به گروهها و دستجات تقسیم شدند و به جنگ با یکدیگر پرداختند، خداوند هم لباس کرامت و عزت را از تن آنها بیرون آورد و فراوانی نعمت را از آنان گرفت و قصههای آنان را عبرتی برای عبرت گیرندگان قرار داد.(6)
افزون بر این، عبرت آموزی از تاریخ، ما را به این نکته رهنمون میکند که هرگاه اختلاف و شکاف میان خودیها رخ داده است، پیامد آن شکستی غیرقابل جبران بوده است. نمونه بارز آن، شکست مشروطه است که به خوبی میتوان دست بیگانگان و غیرخودیها را در اختلاف عالمان نظاره کرد، به گونهای که انزوا و انزجار مردم از شیخ فضل الله به عنوان حامی استبداد و مخالف مشروطه مشاهده شد. با توجه به این فرجام، روشن است که یکی از مهمترین عوامل پایداری و استحکام در تداوم فرهنگ خودی، وحدت و انسجام میان افرادی است که خویش را به آرمانهای خودی متعهد میدانند.
در آموزههای دینی، نظارت و کنترل اجتماعی به صورت جدی و اساسی مطرح شده است؛ آیات فراوانی در زمینه «امر به معروف و نهی از منکر» از سوی خداوند برای بشریت نازل شده است.(1) تذکر و یادآوری خودیها نسبت به یکدیگر، آنان را از خطا و غفلت باز میدارد و نسبت به خطراتی که سبب سست شدن آرمانهای الهی خویش میشود، هوشمند میسازد. بر این اساس، یکی از عوامل بازدارنده و تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ خودیها و قوام آن، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی بر جامعه خودی است؛ زیرا با تضعیف کنترل اجتماعی و گسترش بیتفاوتی، ناهنجاریهای گوناگون، جامعه را فرا میگیرد و انحراف درونی، جامعه را در انحطاط فرهنگی غوطهور میسازد و امروز کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعهشناسی یافته است چنانکه دورکیم میگوید:
«هرگاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهای فردی، کارایی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به ناهنجاری دچار خواهد شد.»(2)
در کوتاه سخن، پیاده شدن صحیح امر به معروف و نهی از منکر، سبب بازداشتن انسان از فحشا، فساد و مسائل ضداخلاقی میشود و اگر افراد کجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پیدا میکنند، نتیجه سستی و بیتوجهی صالحان نسبت به وظیفه اجتماعی خود؛ یعنی نظارت و کنترل اجتماعی است(3). بنابراین، اجرای صحیح این فرایند عاملی مؤثر و مهم در تداوم فرهنگ درست خودی و پایداری آن میباشد.
استحکام گروهی سبب میشود افراد آن دسته، پابرجا و راسختر به دنبال اهداف خویش حرکت نمایند؛ از این رو مهربانی، دلها را به یکدیگر نزدیک میکند؛ نرمی و عطوفت خودیها را یکپارچه و متحد میسازد و امکان نفوذ و سوء استفاده جبهه غیرخودی از خودی را از میان میبرد. بنابراین، پرهیز از درشتگویی، برخوردهای شدید و گاهی خارج از ضوابط اخلاقی، یک ضرورت در حوزه خودیها به حساب میآید.
در اندیشه شریعت اسلامی، مهربانی یک ارزش بزرگ اخلاقی است و شخص مهربان، محبوب خدا میباشد؛ چه این که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«ان الله عزوجل رحیم یحبّ کل رحیم.»(1)
یعنی: خداوند عزوجل مهربان است و هر فرد مهربان را دوست دارد.
و در حدیث دیگری میفرماید: خداوند بندگان مهربانش را مورد رحمت قرار میدهد.(2)
ارتباطهای دوستانه، برادرانه و همراه با صمیمیت از اصول اجتماعی بین خودیهاست که پیشوایان معصوم نیز به آن توصیه کردهاند؛ امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا اخوةً ابرارا کما أمرکم الله عزوجل.»(3)
یعنی: با یکدیگر ارتباط داشته باشید و با هم نیکی و مهربانی کنید و برادران خوبی برای همدیگر باشید، همانگونه که خدای عزوجل شما را (به آن) امر کرده است.
اثربخشی مهربانی در میان مؤمنان تا آنجاست که رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله بهترین مؤمنان را کسی معرفی میکند که خود را مورد الفت مؤمنان قرار دهد و کسی را که با دیگران الفت نمیگیرد فردی میدانند که الفت نمیگیرد و الفت نمیپذیرد.(4)
گویاتر از آنچه گذشت، آیهای از قرآن است که رابطه میان مؤمنان و برخورد آنان را با کافران بیان میکند:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(5)
یعنی: محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سختدل و با یکدیگر مهربانند.
در این آیه سختگیری و سخت دلی در برابر کافران و مهربانی با مؤمنین را در برخورد با آنان، از اخلاق و رفتارهای همراهان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر میشمارد و اگر دشمن ستیزی با دشمن را مقدّم میدارد، به این دلیل است که دشمن ستیزی اگر کم رنگ شود موجودیت مؤمنان در خطر خواهد افتاد. بنابراین، روشن است که همدلی و مهربانی خودیها سبب پایداری و استحکام آنان میگردد.
شناخت دوست و دشمن از عوامل حیاتی پایداری خودیها در صحنههای مختلف است؛ چرا که اگر دشمن را نشناسند در دام نقشههای شوم او میافتند و اگر دوست را نشناسند او را یاری نمیکنند و از او یاری نمیگیرند، که پیامد آن فرو ریزی انسجام خودیها است. بنابراین، شناخت دوست و دشمن مهمترین گام در حرکتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است و هر کس در میدان تنازع بقای جهان از آن غفلت کند، محکوم به فناست. امام صادق علیهالسلام این نکته مهم را در غالب نشانههای خودی تبیین فرمودهاند:
«ثلاث من علامات المؤمن: علمه بالله و من یحبّ و من یبغض.»(1)
یعنی: سه چیز از نشانههای مؤمن است: شناخت خدا و دوستان و دشمنان خدا.
اگر خودیها اندیشههای دشمن را نشناسند و از اهدافش بیخبر باشند، از شیوههای خصمانه و روشهای منافقانه آنان غفلت کنند، درگذر زمان گرفتار هجوم فرهنگی و نظامی قرار میگیرند و زیان غیرقابل جبرانی را خواهند دید. بنابراین، تحقیق و شناسایی دشمن امری لازم و حیاتی است که پیامد آن هوشیاری و حرکتهای به موقع، مبارزهها و مقابلههای خردمندانه است؛ مقام معظم رهبری در این زمینه میفرماید:
«مراقب باشید، دشمن را خوب بشناسید، مبادا از شناسایی دشمن غفلت کنید، غریبههایی که خود را در لباس خودی در همه جا داخل میکنند، اینها را بشناسید، دستهای پنهان را ببینید.»(2)
بنابراین، همانگونه که تاریخ گواه است شناخت دوست و دشمن یکی از مهمترین عوامل پایداری گروه خودی و تشکلهای همانند است؛ این سخن در تاریخ بیست و پنج ساله انقلاب، تبلوری شگرف دارد و اگر حضرت امام خمینی قدسسره با اقتدار، انقلاب را به پیش هدایت کرد، موفقیت ایشان در گرو دشمن شناسی و مقابله با ترفندهای مختلف دشمنان بود.
باتوجه به آنچه در منابع اصیل اسلامی (آیات و روایات) آمده است، مرزبندی دوست و دشمن در همیشه تاریخ وجود داشته و خواهد داشت. از این رو، با مراجعه به بیان اولیای الهی باید با شناخت کامل از فرهنگ خودی و غیرخودی، از پیامد نفوذ آرام دشمنان، آگاهی یافت و جامعه خویش را به خطرات ناشی از آن، توجه داد.
اگرچه کاملترین مصداق خودی کسی است که در اعتقاد و عمل به اصول و مبانی اصیل اسلام پایبند باشد، ولی نمیتوان آزادی عقیده را محدود کرد، بلکه هر انسانی در کشور اسلامی در انتخاب عقیده و مرام خویش آزاد است. از این رو برگرفته از تاریخ حکومتهای اسلامی بویژه، حکومت رسول خدا، همه کسانی که قوانین کشور اسلامی را بپذیرند اگر چه مسلمان نباشند، در صورتی که از نفاق و کارشکنی و تلاش برای دور کردن اهل ایمان از راه راست، اجتناب نمایند و در راستای مصالح عموم مردم قدم بردارند «خودی» به شمار میآیند.
نفاق، مخالفت با نظام مستقل مردمی به صورت آشکار و پنهان و همدستی با دشمنان از بارزترین ویژگیهای غیرخودیها میباشد، و آنان که دارای این اوصاف باشند ـ خواه به ظاهر مسلمان یا غیر مسلمان ـ از زمره خودیها بیرون خواهند بود.
1ـ کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده.
1ـ مقام معظم رهبری، خطبههای نمازجمعه، 18/10/1382.
2ـ مقام معظم رهبری، در دیدار با تشکلهای دانشجویی، 17/9/1379.
1ـ اعراف / 72.
2ـ شعرا / 66ـ65.
3ـ شعرا / 120 ـ 119.
4ـ ممتحنه / 4.
5ـ فتح / 29.
1ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق.، ج 20، ص 23.
1ـ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 105.
2ـ همان، حکمت 92.
3ـ همان، حکمت 254.
1ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره: «المتأخر عنکم زاهق و المتقدم لکم مارق و اللازم لکم لاحق.»
2ـ زیارت عاشورا: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.»
3ـ زیارت جامعه کبیره: «فمعکم معکم لامع غیرکم.»
4ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 23، ص 313.
1ـ آل عمران / 118.
2ـ مجادله / 22.
3ـ ممتحنه / 4؛ انعام / 70؛ مائده / 51.
1ـ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 2، ص 127، حدیث 16.
2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 69، ص 252.
1ـ فصلت / 40.
2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 1، ص 228.
3ـ همان، ج 2، ص 315.
4ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
1ـ امام خمینی قدسسره ، صحیفه نور، ج 18، ص 243.
2ـ همان، ج 7، ص 95.
3ـ همان، ج 15، ص 150.
4ـ نور / 51.
5ـ نسا / 65.
1ـ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، مکتب الاعلام الاسلامی، 1403 ق.، ج 4، ص 545.
2ـ بقره / 150.
3ـ عنکبوت / 59.
4ـ ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، دارالفکر، بیروت، 1414 ق.، ج 2، ص 70.
1ـ بقره / 214.
2ـ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، انتشارات سنایی، تهران، ج 2، ص 206.
3ـ نهج البلاغه، خطبه 194.
1ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهلم، 1380، ج 1، ص 99.
2ـ مقام معظم رهبری، دیدار با مردم قم در تهران، 19/10/1379.
3ـ مقام معظم رهبری، خطبههای نمازجمعه، 23/2/1379.
1ـ نهج البلاغه، خطبه 234.
2ـ مقام معظم رهبری، خطبههای نماز جمعه، 8/5/1378.
3ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 73، حدیث 39.
4ـ نجم / 29.
1ـ ر.ک.: نهج البلاغه، خطبه 3.
2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 383.
3ـ مضمون خطبه 87 نهج البلاغه.
1ـ آل عمران / 103.
2ـ ر.ک.: جلال الدین سیوطی، تفسیر درّالمنثور، تقدیم عبدالرزاق المهدی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412 ق.، ج 2، ص 272.
3ـ امام خمینی رحمهالله ، پیشین، ج 20، ص 103.
4ـ همان، ص 70.
5ـ همان، ج 18، ص 46.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
1ـ آل عمران / 104، 110 و 114؛ اعراف / 157؛ توبه / 67، 71 و 112؛ حج / 41؛ لقمان / 17 و...
2ـ کورز لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376، ص 192.
3ـ ر.ک.: محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362، ج 6، ص 262؛ حسن غفاریفر، نظارت و کنترل اجتماعی، کتاب زنان، ش 17، ص 81.
1ـ الحر العاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412 ق، ج 8، ص 553.
2ـ المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمّال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1419 ق.، ج 3، ص 162، حدیث 5967.
3ـ الحر العاملی، پیشین، ص 552.
4ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 67، ص 298.
5ـ فتح / 29.
1ـ محمد بن یعقوب الکلینی، پیشین، ص 126، حدیث 9.
2ـ روزنامه کیهان، 22/5/1378، ص 14.